شهر عشق
ادبی
واگر امروز برایت مینویسم، از عریانی ذهنی ست که از ایمان گذشته و به عادت رسیده؛ که از اصالت عشق چیزی نمانده جز شُکوه بهجامانده خاطرهای دور ... و وجودی سایهوار، حضوری چنان کمرنگ که مرا به یاد خوابی میاندازد که هرگز نرفتهام، به یاد نبودن، شاید هم... مرگ و اگر مینویسم، هنوز شب را باور دارم و لحظههای تاریکی که من را به تو پیوند میدهد، بی آنکه بدانی، بی آنکه باشی، بی آنکه به یادم باشی یا حتی دوستم داشته باشی و اگر مینویسم، دوست دارم بدانی در خلأ دنیای بیجاذبه از نبودنت عجیب معلقم، میچرخم و میچرخم و میچرخم و در چشمهای ناباور یک سرگردان دلتنگ، کسی را میبینم شبیه خودم که هنوز عاشق کسی ست شبیه تو، وجودی سایهوار و حضوری کمرنگ، حضوری بسیار بسیار کمرنگ که نوشتن برایش منصرف میکند مرا از مرگ و نبودن... نظرات شما عزیزان: یک شنبه 21 دی 1393برچسب:, :: 23:29 :: نويسنده : محبوبه
درباره وبلاگ به سراغ من اگر می آیید / نرم و آهسته بیایید پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |